محل تبلیغات شما

از شما چه پنهان شک داشتم. نه به شخص امام رضا علیه السلام ؛ نه!. فقط باورم نمی شد که واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چیز اطلاع داشته باشند.

آن روز صبح به همراه امام رضا علیه السلام از مدینه خارج شدیم. در راه فکر کردم که چقدر خوب می شد اگر می توانستم امام را آزمایش کنم.

در همین فکرها بودم که امام پرسیدند: حسین!. چیزی همراه داری که از باران در امان بمانی؟!»

فکر کردم که امام با من شوخی می کند، اما به صورتش که نگاه کردم، اثری از شوخی ندیدم. با تردید گفتم: فرمودید باران؟! امروز که حتی یک لکّه ابر هم در آسمان نیست.».

هنوز حرفم تمام نشده بود که با قطره ای باران که روی صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم. سرم را که بالا گرفتم، زبانم بند آمد. ابرهای سیاه از گوشه و کنار آسمان به طرف ما می آمدند و جایی درست بالای سرِ ما، درهم می پیچیدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شدید شد که مجبور شدیم به شهر برگردیم.

دیوان ناصر خسرو از شهرام رجب زاده

فواید دوچرخه سواری

داستان شربت گوارا

امام ,باران ,شوخی ,آسمان ,ابر ,شدیم ,علیه السلام ,که امام ,شد که ,امام رضا ,کردم که

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Kathleen's info سامانه پیامک صوتی پایاپردازش دوربین مداربسته | دوربین مدار بسته عصرشبکه Sale Cheap NFL Cleveland Browns Jerseys from China, Buy in Safe. وبلاگ مسافر علی کاظمی - کارن tubinipra سید حمیدرضا caubreakizes خرید و فروش گوشی های کارکرده سامسونگ